حکایت خر ما........!!!
مردی خری دید به گل در نشسته و صاحب خر از بیرون آن درمانده. مساعدت را ( برای کمک کردن ) دست در دُم خر زده، قُوَت ... کرد( زور زد). دُم از جای کنده آمد. فغان از صاحب خر برخاست که « تاوان بده»!. مرد به قصد فرار به کوچهای دوید، بن بست یافت. خود را به خانهای درافکند.